خانوم گل من



الانی که دارم این پست رو مینویسم حدود 8 سال از زندگی مشترکمون میگذره - منم و سمانه جان و دو تا پسر گل منگولی اولی کمیل 4 سالشه و دومی حسین 2 ساله این روزها سمانه خیلی بیتابی میکنه از من یه قول بی شاخ و دم توی ذهنش ساخته میشینه و دنیای خودش رو با دنیای من مقایسه میکنه از علاقه هامون گرفته تا زندگی خانواده هامون هر روز یک بهونه برای قهر کردن داره علتش رو نمیدونم ولی میتونم درک کنم بعد از کلی بحث توی ماشین - حرف آخر رو زدم بهش گفتم که از این به بعد دیگه کلمه
عاقلانه نیست !! خرسند نیستم! من در این سالهاحیات هنوز عاشقانه نزیستم همچنان که پیش میروم تیره تر میشوند ابعادم غلیظ میشوند نقش جرعه های نور سراسیمه با حجمی بزرگ نزدیک میشوی می گویی: "برای دریافت من نیازی به افتاب نیست تا برای اثبات گفته هایم دلیل روشنی باشد " انگونه که هیچ عاشقی نزیسته است تو در تمام ثانیه ها تکثیر می شوی اما. من زمیبنیم معجره هرگز مرا مسلمان نکرده است من گنگ می شوم تو دور میشوی پیدا نمودنت محال میگردد

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بلاگ کافه آرتین بسته بندی غذا، جعبه غذا و پک غذا در چاپ ماهنشان محمد رحیمی مدیسه Self-made Millionaires برنامه های اندروید و ویندوز البرزبام موسیقی لرستان Kathy